دیدن روی تو در خویش ز من خواب گرفت

دیدن روی تو در خویش ز من خواب گرفت
آه از آیینه کـــه تصویـــر تـــو را قاب گرفت
خواستم نوح شوم، موج غمت غرقم کرد
کشتی ام را شب طوفانی گرداب گرفت
در قنوتـــم ز خدا «عقـل» طلب مــــی کردم
«عشق» اما خبر از گوشه ی محراب گرفت
نتوانست فـــرامــــوش کند مستــــی را
هر که از دست تو یک قطره می ناب گرفت
کـــی بـــــه انداختن سنگ پیاپـی در آب
ماه را می شود از حافظه ی آب گرفت؟!
از کانال من در تلگرام بازدید بفرمائید*

https://t.me/monlightyy/AAAAADwlabGn5JpFx5ds8A
دیدگاه ها (۳)

با یاد تو این حالِ بد و درد قشنگ است. در خلوت شب، گریه یک م...

گرگ به گله خیره مانده بودپرسیدم:مگر گرگ ها هم فکر می کنندگفت...

آسمون ابری شده انگار میخواد  بارون بگیرهمگه بارون بیاد قدری ...

همه.ی.ما.میمیریم.همه.ی.ما...بدون استثنا،کمی دیرتر. کمی زودتر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط