میدانے؟
میدانے؟
مڹ بہ همہ ے زنهاے شهر مشکوکݥ
آهستــــه از کنارم میگذرند
جورے کہ انگار همیڹ حالااز آغوش تو
جدا شده اند....
رقیبانہ لبخند میزنند
و جای انگشتان تو را
در میاڹ موهایشاڹ جابجا میکنند....
همیڹ استـــــ کہ
ناگهان با خودم و با تو لج میکنم
و با لجبازے هاے عاشقانہ
تو را آزار میدهم
کاݜ یاد میگرفتے به جاےگفتن"حسادت نکن"
بگویی:من عاشق توام خیالتـــــ راحت
تا من با خیال راحتـــــ
برایتـــــ بمیرݦ...
مڹ بہ همہ ے زنهاے شهر مشکوکݥ
آهستــــه از کنارم میگذرند
جورے کہ انگار همیڹ حالااز آغوش تو
جدا شده اند....
رقیبانہ لبخند میزنند
و جای انگشتان تو را
در میاڹ موهایشاڹ جابجا میکنند....
همیڹ استـــــ کہ
ناگهان با خودم و با تو لج میکنم
و با لجبازے هاے عاشقانہ
تو را آزار میدهم
کاݜ یاد میگرفتے به جاےگفتن"حسادت نکن"
بگویی:من عاشق توام خیالتـــــ راحت
تا من با خیال راحتـــــ
برایتـــــ بمیرݦ...
۸۸۱
۰۶ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.