رگ خوابم روی لبهایش بود

رگِ خوابم روی لبهایش بود...
کافی بود کمی به آنها انحنا دهد!
لبخندش؛
باز می کرد کلافگیِ اولِ صبحم را...
دیدگاه ها (۱)

یک عمر هوای دل خود داشتم اما،یک لحظه نگاه تو بهم ریخت دلم را...

‏عشق یعنی،سرزنشت کنم و ملامتم کنی به خاطرخطاهای کوچک و ببخشم...

دل را،نگاهِ گرمِ تودیوانه می‌کند..#صائب_تبریزی

باید قبول کنیم بعضی آدمها را کمتر دیده ایم،مثل مداد رنگی قهو...

از همان روز اول ز روی نازنین اتنمایان بود روزی تو بی ما می ر...

با توام آااااای ! پدر سوخته بازی کافی ستهی خرابم کنی و باز ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط