دیگه دوست نیستیم چون...
فیک جونگکوک
پارت اخر
ویو می یونگ:
بلند شدم رفتم دستشویی بهد اومد داخل اتاق که هانا گفت: ذوق داری
گفتم: اره امروز دارم عروس میشم
هانا گفت: بیا ماسک صورت بزار میکاپ بهتر بشه
بعد از چند مین یه ارایشگر اومد داخل میکاپم کرد و رفت که مامانم و خاله اومدن مامانم گفت: نمیدونستم کوک انقدر خوش سلیقه هست
گفتم: عشق منه دیگه خب برای چی
خاله: لباس عروست رو اوردن بیا بپوش(عکس لباس عروسو گذاشتم)
وایییی خیلی خشگله پوشیدمو رفتم پایین
مامانم: چقدر خشگل شدی بیا موهاتو درست کنیم
ویو کوک:
لباسمو پوشیم(عکسشو گذاشتم)
رفتم پایین پیش تهیونگ سوار ماشین شدیم که بریم پیش عروس
رسیدیم رفتم داخل خیلی خشگل شده بود گفتم: از پرنسسم خشگل تر پیدا نمیشه
که می یونگ گفت: وای تو جذاب کی بودی
تهیونگ گفت: عشقم چه خشگل شدیو هانا رو بغل کرد
ویو می یونگ:
سوار ماشین شدیم رفتیم تالار تقریبا همه اومده بودن که مقع رقص شد منو کوک داشتیم میرقصیدیم که تهیونگ زانو زدو از هانا خاستگاری کرد هانا هم قبول کرد
اون شب بهترین شب عمرم بود
پایان