چه شب بدی ست امشب!
چه شب بدی ست امشب!
که ستاره سو ندارد
گل کاغذی است شب بو که بهار و بو ندارد
چه شده ست ماه ما را که خلاف آن شب امشب
ز جمال و جلوه افتاده و رنگ بو ندارد؟
ز کرشمه ی زلالت، ره منزلی نشان ده
به کسی که بی تو راهی سوی هیچ سو ندارد
دل من اگر تو جامش، ندهی ز مهر، چاره
به جز آن که سنگ کوبد به سر سبو ندارد
به کسی که با تو هر شب همه شوق گفتگو بود
چه رسیده است کامشب سر گفتگو ندارد
چه نوازد و چه سازد به جز از نوای گریه
نی خسته یی که جز بغض تو در گلو ندارد
ره زندگی نشان ده به کسی که مرده در من
که حیات بی تو راهی، به حریم او ندارد
ز تمام بودنی ها، تو همین از آن من باش
که به غیر با تو بودن، دلم آرزو ندارد
#حسین_منزوی
#شبتون بدورازدلتنگی
که ستاره سو ندارد
گل کاغذی است شب بو که بهار و بو ندارد
چه شده ست ماه ما را که خلاف آن شب امشب
ز جمال و جلوه افتاده و رنگ بو ندارد؟
ز کرشمه ی زلالت، ره منزلی نشان ده
به کسی که بی تو راهی سوی هیچ سو ندارد
دل من اگر تو جامش، ندهی ز مهر، چاره
به جز آن که سنگ کوبد به سر سبو ندارد
به کسی که با تو هر شب همه شوق گفتگو بود
چه رسیده است کامشب سر گفتگو ندارد
چه نوازد و چه سازد به جز از نوای گریه
نی خسته یی که جز بغض تو در گلو ندارد
ره زندگی نشان ده به کسی که مرده در من
که حیات بی تو راهی، به حریم او ندارد
ز تمام بودنی ها، تو همین از آن من باش
که به غیر با تو بودن، دلم آرزو ندارد
#حسین_منزوی
#شبتون بدورازدلتنگی
۱۳.۵k
۲۸ فروردین ۱۴۰۱