دکتر قاطعانه گفته بود
دکتر قاطعانه گفته بود
"شما دو تا با هم...هرگز نمیتونید صاحب فرزند بشید...."
همهیِ فامیلُ این یه جمله ریخت به هم....
اون طرف یه عده آدم نشسته بودند پایِ دوختُ دوزِ زندگی ما و این طرف ما دو تا سرِ جنگ بودیم با منطق و دلِمون....
میگفت: من هیچی.... تو عاشقِ بچه ای.... برو پیِ زندگیت....
راحت نمیگفت ها..جون میکّندُ میگفت.... گریه میکردُ میگفت....
سه حرفیِ قویِ مغرورِ من زار میزدُ میگفت....
زن عمو دنبالِ دخترِ خوش برُ رو و کدبانـو واسِ مردِ من میگشتُ.... و مادرم سخت دنبالِ شــوهر دادنِ من به یه"جنتلمنِ با اصلُ نصب" بود.... یه نفر نبود محضِ رضایِ خدا طرفِ دل ما رو بگیره... یه روز بعدِ همهیِ گریه کردنا، غصه خوردنا....
نشستم رو به روشُ گفتم:
ببین مردجانِ من، ۴۰ سال دیگه جامون گوشهی خانهی سالمندانِ... بی بچه یا با بچه.... تصمیمِ ماست که این چهل سالُ شبها کنار یه غریبه بخوابیم که فقط پدر و مادر بچههامونن....
یا شبها تا خودِ صبح تو تراس واسِ هم شعر بخونیمُ دل بدیمُ قلوه بگیریم.... من که میخوام چهل سالُ قربونِ عسلیِ چشمات برم....
میمونه تو....
که میخوای چهل سالُ به رقصِ خنده دارِ من تو عروسیمون بخندی.... حله...؟
_نه....
برایِ چهل سالِ خودم... من تصمیم میگیرم
که فرفری هاتُ دو تایی ببافم....یا تکی....
#فاطمه_صابرینیا
"شما دو تا با هم...هرگز نمیتونید صاحب فرزند بشید...."
همهیِ فامیلُ این یه جمله ریخت به هم....
اون طرف یه عده آدم نشسته بودند پایِ دوختُ دوزِ زندگی ما و این طرف ما دو تا سرِ جنگ بودیم با منطق و دلِمون....
میگفت: من هیچی.... تو عاشقِ بچه ای.... برو پیِ زندگیت....
راحت نمیگفت ها..جون میکّندُ میگفت.... گریه میکردُ میگفت....
سه حرفیِ قویِ مغرورِ من زار میزدُ میگفت....
زن عمو دنبالِ دخترِ خوش برُ رو و کدبانـو واسِ مردِ من میگشتُ.... و مادرم سخت دنبالِ شــوهر دادنِ من به یه"جنتلمنِ با اصلُ نصب" بود.... یه نفر نبود محضِ رضایِ خدا طرفِ دل ما رو بگیره... یه روز بعدِ همهیِ گریه کردنا، غصه خوردنا....
نشستم رو به روشُ گفتم:
ببین مردجانِ من، ۴۰ سال دیگه جامون گوشهی خانهی سالمندانِ... بی بچه یا با بچه.... تصمیمِ ماست که این چهل سالُ شبها کنار یه غریبه بخوابیم که فقط پدر و مادر بچههامونن....
یا شبها تا خودِ صبح تو تراس واسِ هم شعر بخونیمُ دل بدیمُ قلوه بگیریم.... من که میخوام چهل سالُ قربونِ عسلیِ چشمات برم....
میمونه تو....
که میخوای چهل سالُ به رقصِ خنده دارِ من تو عروسیمون بخندی.... حله...؟
_نه....
برایِ چهل سالِ خودم... من تصمیم میگیرم
که فرفری هاتُ دو تایی ببافم....یا تکی....
#فاطمه_صابرینیا
۲.۹k
۱۴ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.