رمان

#رمان
#سخت_ترین_کارم
#part:7
*ویو ات.*
ماشین های پلیس ها دور تا دورمونو گرفتن همه جا فقط ماشین های پلیس دیده میشد و چراغ هایی که آدم کور میشد وقتی میدیدشون

راهی جز مقابله با اونها رو نداشتیم برا همین من پیاده شدم و نزاشتم بقیه بچه ها پیاده بشن
همینکه پیاده شدم رئیس کل پلیس ها جلو اومد تفنگش رو روبه من کرد و گفت:
پلیس:دست هاتو ببر بالا و بشین رو زمین
تک خنده ای از روی عصبانیت کردم(پز خنده)و گفتم
ا.ت:انگاری هنوز منو نمیشناسین،من کسی نیستم که بترسه و زودی تسلیم بشه
بعد از اینکه اینطور گفتم به هانی اشاره کردم و منم رفتم سمت ماشین
من چا اون وو رو از تو ماشین در اوردم و سلاح رو روی استخون گیجگاهیش گزاشتم

هانی هم یکی از اون هفتا پسر ها رو اورد و سلاح رو روی سرش گزاشت
(پرش زمانی به ۲۰ دقیقه قبل)

ویو ا.ت
بچه ها نگاه کنید من اصلا احساس خوبی ندارم پس بیاید آماده باشیم که اگه اتفاقی افتاد نجات پیدا کنیم
اگه خدایی نکنه و پلیس ما رو گرفت اول از همه من پیاده میشم و وقتی دیدم اوضاع بده چا اون وو رو میارم بیرون و تفنگ رو سرش میزارم
بعد به هانی اشاره میکنم و هانی اون پسره(تهیونگ رو میگه) رو میاره بیرون و تفنگ رو روی سرش میزاره
اوکی این از این بعد یوهان به نمایشگاه دسترسی پیدا کن و کاری بکن که با یک دکمه نمایشگاه به آتیش کشیده بشه

و اما چان تو میمونی تو ماشین و کل حواست رو به این ۷تا میدی تا بتونیم با استفاده از اونها و اون احمق هیکلیه پلیس ها رو تهدید کنیم
(زمان حال)
*ویو هانی*

وقتی تفنگ ها رو روی سرشون گذاشتیم انگاری کمی تردید پیدا کردن و ترس تو چشمشون معلوم بود ولی رئیس کل زیاد نترسیده بود

که ا.ت گفت:
ا.ت:فک کنم این کافی باشه برا اینکه بدونید ما چکار هایی میتونیم انجام بدیم و از هیچی ترس نداشته باشیم، حالا دیگه زندگی این ۲تا دست شماست با کوچیکترین حرکت اینا آسیب میبینن
و فک میکنم دوست نداشته باشید این دونفر که یکیشون پسرتونه آسیب ببینه

پایان پارت هفتم
لطفا حمایت کنید، فالو کنید و به دوستاتون معرفی کنید مرسی♡

#بی_تی_اس
#BTS
#ارمی
#ARMY
#رمان_از_بی_تی_اس
#ROMAN_OF_BTS
#چا_اون_وو
#cha_eun_woo
#فیک
#fake
#وانشات
#vanshat
دیدگاه ها (۲)

#رمان#سخت_ترین_کارم#part:8*ویو ا.ت*بعد از این حرفم میخکوب شد...

#رمان#سخت_ترین_کارم #part:9یکی از پسرا که معلوم بود ورزشکار ...

#رمان#سخت_ترین_کارم #part:6*ویو ات*بمب بیهوشی همه جا پخش شد ...

#رمان #سخت_ترین_کارم part:5ویو ا.تاین ۷تا پسر گروه موسیقیه م...

ا،ت دلش میخواست هر کاری ممکنه بکنه تا بفهمه هیون درواقع کیه ...

ویو ا،ت صبح از خواب پاشدم رفتم دست و صورتمو شستم کارای لازم ...

سوار ماشین شدیم رسیدیم که جونگکوک گفت جونگکوک: از کنارم جم ن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط