وانشات کوک بال های شیشه ای (پارت۱۱)
باهم دیگه کل لباسام زیر رو کردیم آخر با کلی اختلاف نظر به پیراهن صورتی رنگم که طرح گل رز داشت به تفاهم رسیدیم (عکسش هست )
موهام باز گذاشتم با پودر رز صورتی لبام به رنگ لباسم نزدیک کردم
میلیا مشغول کشیدن پارچه نم دار به بالام بود
با حداکثر سرعت خودم حاضر کردم میلیا و ماکیا از نتیجه کارشون راضی بودن
وقتی حواسش شون پرت شد کفشام هل دادم زیر تخت تا یادشون نیوفته
از کفش متنفرم چه معنی داره اصلا کفش پوشیدن باهم به سمت بیرون رفتیم و ادامه راه خودم تنهایی رفتم به سمت سالن غذا خوری نگهبانا با دیدنم تعظیمی کردن در برام باز کردن دقیقا با رسیدن من کوک هم رسید منتظر نگاه کوچیکی از طرفش بودم اما بی اهمیت پشت میز نشست
رفتم پشت میز نشستم از طاق باز سقف صدای پرواز اومد که دیدم جسمین داره وارد قصر میشه رویه زمین فرود اومد به سمت میز اومد (نکته ای هست که لازمه بدونید قوانین سلطنتی پریان تفاوت زیادی با آدما داره از نظر صمیمیت اگه فیلماشون دیده باشید میفهمید )
به کوک نگاه کردم که بهش لبخند زد حتی سلام کرد حرصم در می آورد با نادیده گرفتنم جوری رفتار میکرد که انگار وجود ندارم
به جسمین نگاه کردم که بال هاش هنوز نبسته بود از رگه های بنفش بالش میشد فهمید قبلا بالش بنفش بوده کناره های بالش رنگ مشکی به خودش گرفته بود زیباییش چند برابر میکرد موهای مشکی چشمای سبزش ...
جسمین واقعا زیبا بود به من سلام کرد منم جوابش با لبخند دادم با جمع شدن کسایی که منتظر شون بودیم صدای جیغ پر سر صدای فانیا سالن برداشت با ذوق شوق دوید سمت میز بزور قدش بلند کرد پرستارش دنبالش میدوید اسمش صدا میزد گفتم داری چیکار میکنی گفت منم اینجا صبحونه میخورم گفتم حتی قدت هم نمیرسه گفت چرا میرسه تقص سر جاش نشست باعث شد اعضای میز بهش بخندن گفتم تو فقط شیش سالته نق نقو گفت نخیرشم هفت سالمه خندم گرفت گفتم باشه هفت سالته خیلی خب صبحونت بخور
برگشتم به کوک نگاه کردم که به فانیا لبخند میزد با دیدن اینکه دارم نگاهش میکنم برگشت به صورت جدیش
با رفتارش بیشتر از ماموریت فوق سریم با میلیا ماکیا نا امید میشدم
حواسم به بشقابم دادم مشغول خوردن شدم.....
فیونا :
همه دنبال یه کاری بودن رفتن
و وظایفم از دیروز در این حد تغییر کرده بود که اسم ملکه دنبال خودم میکشیدم تنها حرف کوک به من این بود مثل یه ملکه رفتار کن
انتخابم این بود که مثل مامانم به قصر رسیدگی کنم برای همین گفتم دوباره فواره هارو باز کنن
گلدون هارو عوض کردم از تینکرا خواستم گل های قصر ترمیم کنم (پری های بند انگشتی که قدرت جادویی دارن)و اصلی ترین مکان قصر دوباره پر از گلای رنگی کردم
قصر دوباره جون گرفت.....
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.