بزن باران درین بستر که همراهِ تو می بارممیان عقل واحساسم زلال اشک می کارمبزن باران به رگ برگ صدای خیس احساسمبدون چترمی خواهم کنارت گام بردارمبرقصان با ترنّم اشک رادرقاب چشمانم