سال ها رفت و گل از پیرهنت می ریزد
سال ها رفت و گل از پیرهنت می ریزد
باغی از شعـر و غـزل از بدنت می ریزد
آن زمـانی کــه بلغــزد بـه تنت پیـرهنت
سیـب پُـر وسـوسه از باغ تنت می ریزد
تـو همان چشمــه ی آبی کـه در آبادی ما
شـربت ناب تمشک از دهــنت می ریــزد
باد می رقصد و از هر طرف ِ شانه ی تو
موجی از زلـف شکن در شکنت می ریزد
مِثل گلهای شکوفا شده در جنگل خیس
شبـنـم از دامــن سبـز ِ چمنـت می ریـزد
وا بکـن باغ لبـت را کــه بـه هنگام بیان
ریزه ی نقل و نبات از سخنت می ریزد
آنقَدَر دلهــره دارم کــه بــه مـانند حباب
خشت خشتِ دلم از در زدنت می ریـزد
شُر شُر ِ شعـر تـر از عشق تو بانو عسلم
حس و حالی ست که باآمدنت می ریزد
علی قیصری
باغی از شعـر و غـزل از بدنت می ریزد
آن زمـانی کــه بلغــزد بـه تنت پیـرهنت
سیـب پُـر وسـوسه از باغ تنت می ریزد
تـو همان چشمــه ی آبی کـه در آبادی ما
شـربت ناب تمشک از دهــنت می ریــزد
باد می رقصد و از هر طرف ِ شانه ی تو
موجی از زلـف شکن در شکنت می ریزد
مِثل گلهای شکوفا شده در جنگل خیس
شبـنـم از دامــن سبـز ِ چمنـت می ریـزد
وا بکـن باغ لبـت را کــه بـه هنگام بیان
ریزه ی نقل و نبات از سخنت می ریزد
آنقَدَر دلهــره دارم کــه بــه مـانند حباب
خشت خشتِ دلم از در زدنت می ریـزد
شُر شُر ِ شعـر تـر از عشق تو بانو عسلم
حس و حالی ست که باآمدنت می ریزد
علی قیصری
۱.۳k
۱۳ آذر ۱۴۰۳