عاشقانه های پاک

عاشقانه های پاک

زندگی نامه طلبه شهید سید علی حسینی از قلم همسر و دختر شهید

قسمت اول: مردهای بد

همیشه از پدرم متنفر بودم ... مادر و خواهرهام رو خیلی دوست داشتم اما پدرم رو نه ... آدم عصبی و بی حوصله ای بود ... اما بد اخلاقیش به کنار ... می گفت: دختر درس می خواد بخونه چکار؟ ... نگذاشت خواهر بزرگ ترم تا 14 سالگی بیشتر درس بخونه ... دو سال بعد هم عروسش کرد ...


اما من، فرق داشتم ... من عاشق درس خوندن بودم ... بوی کتاب و دفتر، مستم می کرد ... می تونم ساعت ها پای کتاب بشینم و تکان نخورم ... مهمتر از همه، می خواستم درس بخونم، برم سر کار و از اون زندگی و اخلاق گند پدرم خودم رو نجات بدم ...


چند سال که از ازدواج خواهرم گذشت ... یه نتیجه دیگه هم به زندگیم اضافه شد ... به هر قیمتی شده نباید ازدواج کنی ...


شوهر خواهرم بدتر از پدرم، همسر ناجوری بود ... یه ارتشی بداخلاق و بی قید و بند ... دائم توی مهمونی های باشگاه افسران، با اون همه فساد شرکت می کرد ... اما خواهرم اجازه نداشت، تنهایی پاش رو از توی خونه بیرون بزاره ... مست هم که می کرد، به شدت خواهرم رو کتک می زد ...


این بزرگ ترین نتیجه زندگی من بود ... مردها همه شون عوضی هستن ... هرگز ازدواج نکن ...
هر چند بالاخره، اون روز برای منم رسید ... روزی که پدرم گفت ... هر چی درس خوندی، کافیه ...


ادامه دارد........


@loveshq
دیدگاه ها (۲)

عاشقانه های پاک#بدون_تو_هرگزقسمت دوم: ترک تحصیل بالاخره اون ...

عاشقانه های پاک#بدون_تو_هرگزقسمت سوم: آتشچند روز به همین منو...

عاشقانه های پاکبار اول که خیره شدم تو صورتش...وقتی بود که ان...

عاشقانه های پاکگاهی#توگاهی #یادتو...گاهی هم #غم تو..اخر این ...

رمان عشق اجباری پارت اول

ترسناک ترین خاطره ی من

زخم پنهان

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط