لعنت به من که... عاشقت بودم
لعنت به من که... عاشقت بودم
لعنت به تو... با آن دلِ سنگی
لعنت به این قلب پر احساس و
دلشوره های عصرِ دلتنگی
از لحظه ای که پر در آوردی
تنها دلِ من آسمانت بود
هر چند کم اما حریمی امن
آغوش من کل جهانت بود
از چشم های ابری ام هرگز
حرف دل من را نخواندی که
رنگین کمان سهم نگاهت بود
تا آخر باران نماندی که
این عشق از اول غلط بوده
چون وصله ای ناجور بودی، نه؟
اصلا عذابم را نمی دیدی
از روز اول کور بودی، نه؟
بد جور یکباره شکستم، آه
از موج خیزِ حرفِ نامأنوس
چون کشتی طوفان زده غرقم
در عمقِ ناپیدای اقیانوس
وقتش رسیده دست برداری
از شانه هایی که رکب خورده
دیر آمدی آنقدر که... حالا
در من زنی شکل خودم مرده
احمق تر از من این من ساده
که بی سبب عمری به پات افتاد
بت ساخت از تو هی پرستیدت
دیوانه ای که دل به دستت داد
این روزها حال بدی دارم
با پوچی این عشق درگیرم
گهواره/ شب/ تابوتی از وحشت
جان می کّنم اما نمی میرم
لعنت به تو... با آن دلِ سنگی
لعنت به این قلب پر احساس و
دلشوره های عصرِ دلتنگی
از لحظه ای که پر در آوردی
تنها دلِ من آسمانت بود
هر چند کم اما حریمی امن
آغوش من کل جهانت بود
از چشم های ابری ام هرگز
حرف دل من را نخواندی که
رنگین کمان سهم نگاهت بود
تا آخر باران نماندی که
این عشق از اول غلط بوده
چون وصله ای ناجور بودی، نه؟
اصلا عذابم را نمی دیدی
از روز اول کور بودی، نه؟
بد جور یکباره شکستم، آه
از موج خیزِ حرفِ نامأنوس
چون کشتی طوفان زده غرقم
در عمقِ ناپیدای اقیانوس
وقتش رسیده دست برداری
از شانه هایی که رکب خورده
دیر آمدی آنقدر که... حالا
در من زنی شکل خودم مرده
احمق تر از من این من ساده
که بی سبب عمری به پات افتاد
بت ساخت از تو هی پرستیدت
دیوانه ای که دل به دستت داد
این روزها حال بدی دارم
با پوچی این عشق درگیرم
گهواره/ شب/ تابوتی از وحشت
جان می کّنم اما نمی میرم
۱.۸k
۰۸ اردیبهشت ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.