رمان
شب خاص
پارت ۸
( لیا رفت بیرون روی تخت دراز کشیدم و بعد از چند ساعت رفتم پایین تهیونگ روی کاناپه دراز کشیده بود منو دید و نشست رفتم نشستم پیشش)
+ خانوم پارک بهتر نیست فاصله رو رعایت کنیم؟
- چ... چی؟
+ فاصله بینمونو رعایت کنیم ما چه رابطه ای با هم داری؟
- ما...
+ پس ازم فاصله بگیر من هیچ کس تو نیستم
- منظورت چیه؟
+ گفتم ما رابطه ای باهم نداریم اینقدر صمیمی حرف نزن با من
- چیزی شده؟
+ نمیخوام ببینمت برو تو اتاقت
- تهیونگ من اشتباهی کردم؟
+ منو با اسمم صدا نکن تو فکر میکنی کی هستی؟
- من.... من متاسفم ولی چیشده؟
+ لیا همه چیزو بهم گفت
- چ.... چی؟
+ همین که گفتم برو تو اتاقت فهمیدی یا نه؟
- باشه
( با ناراحتی رفتم توی اتاقمو گریم گرفت و گریه کردم لیا بهش گفته بود که دوسش دارم برای همین دوباره سرد شده بود باهام دیگه نمیدونستم چیکار کنم روی تخت دراز کشیدم و خوابم برد.....)
دیدگاه ها (۵۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.