به حکم چشمهایت می نویسم نامه ای دیگر

به حُکم چشمهایت می نویسم نامه ای دیگر
دلم را درمیان نامه می پیچم پریشان تر

پس ازنام قشنگت، می نویسم سطر اول را
قفس، آتش، پرنده، یک گلو آوازو خاکستر

میان برگ ماه، درانتهای نامه می پیچم
برای دستهایت بوسه و یک حلقه انگشتر

دلم را درمیان نامه ام پچیده می یابی
کنار نامه های دیگرت ، هرروز پشت در

درآن خلوت که از ابرخیالت ماه می تابد
تورا با سطرسطر نامه هایم میکشم دربر

میان برگ ماه پیچیده تقدیم تو میدارم
دوگلدان،شمعدانی، قالی و یک دسته نیلوفر

ولی حس می کنم یک روز درغُربت ، دل عاشق
دورازچشم تو می میرد کنار نامه ای آخر
دیدگاه ها (۷)

قصه ام با تو همین است ز خود بی خبرمنه شبم هست و نه روز و نه ...

مثل آن گل که به گلخانه بپیوست بیا دلم از ...

نیمه گمگشته ات را دیر پیدا میکنیسر بجنبانی خودت را پیر پیدا ...

هرچه می خواهی بگو,دنیا همانت می دهدحیف گاهی آرزوها را امانت ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط