پاییز برگ ریزان آمد
پاییز برگ ریزان آمد
تا مرا با یاد خود همراه کند...
یاد آن روزهایی که
زرد بودم
مثل برگهای زرد درختان...
تب داشتم
صورتم چون آتشی برافروخته،
با دلی پر خون
به رنگِ سرخِ سوخته...
غمگین بودم و کم حرف …
مثل نیمکت دونفره ای در پارک
که مردی تنها روی آن نشسته
همه میگفتند بیمار است
کسی چه می دانست عاشق شده ام،
نمی فهمیدند
چه غصه ای سینه ی مرا می سوزاند …
دوباره پاییز آمد
همانقدر دلگیر
همانقدر دلتنگ،
باز همه می گویند بیمار است
باز هیچ کس نمی فهمد
امسال پاییزش فرق دارد …
حال و هوایش فقط دلتنگی نیست …
این رنگ زرد و نارنجی
دیگر عاشق نیست
هم آغوش پیکر دلداده ای نیست
فصل پاییز…
فصل سفری است تلخ و بی پایان
مثل بی مهری ِ روحی سرگردان
بدون عشق!!
بدون معشوق!! #فرگان_جودت
.
تا مرا با یاد خود همراه کند...
یاد آن روزهایی که
زرد بودم
مثل برگهای زرد درختان...
تب داشتم
صورتم چون آتشی برافروخته،
با دلی پر خون
به رنگِ سرخِ سوخته...
غمگین بودم و کم حرف …
مثل نیمکت دونفره ای در پارک
که مردی تنها روی آن نشسته
همه میگفتند بیمار است
کسی چه می دانست عاشق شده ام،
نمی فهمیدند
چه غصه ای سینه ی مرا می سوزاند …
دوباره پاییز آمد
همانقدر دلگیر
همانقدر دلتنگ،
باز همه می گویند بیمار است
باز هیچ کس نمی فهمد
امسال پاییزش فرق دارد …
حال و هوایش فقط دلتنگی نیست …
این رنگ زرد و نارنجی
دیگر عاشق نیست
هم آغوش پیکر دلداده ای نیست
فصل پاییز…
فصل سفری است تلخ و بی پایان
مثل بی مهری ِ روحی سرگردان
بدون عشق!!
بدون معشوق!! #فرگان_جودت
.
۲.۲k
۰۴ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.