پارت 2
پارت 2
+: وای بعد از اینکه با جیمین خدافظی کردم رفتم خرید خیلی لباس برای خودم و چند تا وسایل برا مهمونا گرفتم دیدم ساعت 9 شبه وای 5 ساعته بیرونم رفتم داخل ماشین که گوشیمو برداشتم دیدم 25 بار زنگ از داداش ته 15 بار زنگ از کوکی و 10 بار از یورا وایی سریع رفتم با سمت عمارت
(علامتارو بلد باشین علامت تهیونگ ×)
×: ساعت 2 بود جیمین اومد ولی خبری از یونا نبود بهش زنگ زدیم اما. جواب نمی.داد نگرانش بودم و تا ساعت 9 هی زنگ زدیم ولی جواب نمیداد
+: رسیدم رفتم سمت در زنگ زدم که یکی درو با شتاب باز کرد و محکم بغلم کرد منم بغلش کردم (عی کیوی به این زندگی)
+: اه کوک خفم کردی بزار بیام داخل
#: بیا داخل
+: رفتم تو که تهیونگ اومدو محکم بغلم کرد
×: ابجی قشنگم حالت خوبه
+: اره ته ته
( علامتارو بلدین علامت یورا ♡)
♡: اه دختر میدونی چقدر نگرانت شدم (.بغلش میکنه)
+: یورا میدونی چقدر دلم برات تنگ شده بود من 1 هفته تو رو ندیدم بخاطر اینکه رفته بودی یه شهر دیگه
♡: منم همینطور ولی تا الان کجا بودی
#: اره کجا بودی
+: خرید بودم
(علامت لیانا ÷)
÷: سلام یونا خوبی
+: سلام مرسی تو خوبی
_: من حموم بودم چیکار کردین
+: عه جیمین تو اینجا چیکار میکنی
_: من اینجا با خواهرام زندگی میکنم تو چی
+: منم تو برادر یورایی
_: اره
♡: عا خب جیمین این یونا هست خواهر کوک و تهیونگ و یونا جیمین برادر منه
+_: عا چه خوب
و همه زدن زیر خنده
♡: شما همدیگرو از کجا میشناسید
+توضیح میدم اما بزاریم وسایلمو بزارم بیام
#♡÷×: اوکی بروو
خ
م
ا
ر
ی
خب تا پارت بعد خدافظ
شرط:۱۰ لایک ۱۰ کامنت
+: وای بعد از اینکه با جیمین خدافظی کردم رفتم خرید خیلی لباس برای خودم و چند تا وسایل برا مهمونا گرفتم دیدم ساعت 9 شبه وای 5 ساعته بیرونم رفتم داخل ماشین که گوشیمو برداشتم دیدم 25 بار زنگ از داداش ته 15 بار زنگ از کوکی و 10 بار از یورا وایی سریع رفتم با سمت عمارت
(علامتارو بلد باشین علامت تهیونگ ×)
×: ساعت 2 بود جیمین اومد ولی خبری از یونا نبود بهش زنگ زدیم اما. جواب نمی.داد نگرانش بودم و تا ساعت 9 هی زنگ زدیم ولی جواب نمیداد
+: رسیدم رفتم سمت در زنگ زدم که یکی درو با شتاب باز کرد و محکم بغلم کرد منم بغلش کردم (عی کیوی به این زندگی)
+: اه کوک خفم کردی بزار بیام داخل
#: بیا داخل
+: رفتم تو که تهیونگ اومدو محکم بغلم کرد
×: ابجی قشنگم حالت خوبه
+: اره ته ته
( علامتارو بلدین علامت یورا ♡)
♡: اه دختر میدونی چقدر نگرانت شدم (.بغلش میکنه)
+: یورا میدونی چقدر دلم برات تنگ شده بود من 1 هفته تو رو ندیدم بخاطر اینکه رفته بودی یه شهر دیگه
♡: منم همینطور ولی تا الان کجا بودی
#: اره کجا بودی
+: خرید بودم
(علامت لیانا ÷)
÷: سلام یونا خوبی
+: سلام مرسی تو خوبی
_: من حموم بودم چیکار کردین
+: عه جیمین تو اینجا چیکار میکنی
_: من اینجا با خواهرام زندگی میکنم تو چی
+: منم تو برادر یورایی
_: اره
♡: عا خب جیمین این یونا هست خواهر کوک و تهیونگ و یونا جیمین برادر منه
+_: عا چه خوب
و همه زدن زیر خنده
♡: شما همدیگرو از کجا میشناسید
+توضیح میدم اما بزاریم وسایلمو بزارم بیام
#♡÷×: اوکی بروو
خ
م
ا
ر
ی
خب تا پارت بعد خدافظ
شرط:۱۰ لایک ۱۰ کامنت
۵.۹k
۱۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.