ღ عشقღ
ღ عشقღ
مصطفی قدم به قدم غاده رو به سمت اسلام برد.
و بعد ازدواج کردند.❤
ازدواجی که با مشکلات عجیبی همراه بود.
تقریبا همه مخالف بودند و میگفتند:دیوونه شدی غاده؟:-\
این مرد ( چمران) بیست سال از تو بزرگتره.
ایرانی است:-|
همه اش توی جنگه .
پول نداره.
همرنگ ما نیست.
حتی شناسنامه نداره...
روزی که مصطفی رفت خواستگاری..
مادر غاده بهش گفت:
شما می دونی این دختری که می خوای باهاش ازدواج کنی ، چطور دختری است؟:(
این دختر صبح که از خواب بیدار میشه ،
وقتی میره مسواک بزنه تا برگرده
عده ای تختش رو مرتب کرده اند،
لیوان شیرش رو جلوی در اتاقش آورده و قهوه اش رو آماده کرده اند :)
شما نمی تونی با این دختر زندگی کنی.
شما نمی تونی براش مستخدم بیاری..
مصطفی خیلی آرام این حرفها رو گوش داد ^_^
و گفت: من نمی تونم براش مستخدم بگیرم:-|
اما قول میدم ...
تا زنده ام وقتی بیدار شد تختش رو مرتب کنم و لیوان شیر و قهوه اش رو روی سینی بیارم دم تختش^_-
غاده میگه:
مصطفی تا وقتی شهید شد اینطوری بود♥
وقتی هم بهش می گفتم چرا اینکارو می کنی؟
می گفت: به مادرتون قول دادم تا زنده ام اینکار رو کنم☺
مهریه ام یک جلد کلام الله مجید بود و تعهد داماد به اینکه مرا در راه تکامل و اهل بیت و اسلام هدایت کند-_^
اولین دختری بودم که در صور چنین مهریه ای داشت.
برای مردم و خانواده ام عجیب بود .
دو ماه بعد از ازدواج دوستش گفت: غاده:-!
تو از خواستگارهات خیلی ایراد می گرفتی.
این بلنده ، این کوتاه است ...
پس چطور زن دکتر شدی که سرش مو نداره :-!
غاده گفت: مصطفی کچل نیست، اشتباه میکنی:-(
دوستش فکر می کرد غاده دیوونه شده که بعد از این همه مدت نفهمیده چمران مو نداره:-\
غاده اون روز اومد خونه.
در رو باز کرد و تا چشمش افتاد به مصطفی ، شروع کرد به خندیدن:) :)
مصطفی گفت: چرا می خندی:-|
غاده گفت: مصطفی:-)
تو کچلی؟ نمی دونستم ^_^
وقتی امام موسی صدر قضیه رو فهمید گفت:
مصطفی!تو چیکار کردی که غاده تو رو ندید...‼‼‼
غاده میگه این همه مدت محو زیبایی باطنی مصطفی شده بودم و ظاهرش رو نمیدیدم... ♥
*داستان زندگی زیبای شهید چمران رو در کتاب نیمه پنهان ماه " شهید چمران" بخونین*
#شهدا #عشق #شهید_چمران
مصطفی قدم به قدم غاده رو به سمت اسلام برد.
و بعد ازدواج کردند.❤
ازدواجی که با مشکلات عجیبی همراه بود.
تقریبا همه مخالف بودند و میگفتند:دیوونه شدی غاده؟:-\
این مرد ( چمران) بیست سال از تو بزرگتره.
ایرانی است:-|
همه اش توی جنگه .
پول نداره.
همرنگ ما نیست.
حتی شناسنامه نداره...
روزی که مصطفی رفت خواستگاری..
مادر غاده بهش گفت:
شما می دونی این دختری که می خوای باهاش ازدواج کنی ، چطور دختری است؟:(
این دختر صبح که از خواب بیدار میشه ،
وقتی میره مسواک بزنه تا برگرده
عده ای تختش رو مرتب کرده اند،
لیوان شیرش رو جلوی در اتاقش آورده و قهوه اش رو آماده کرده اند :)
شما نمی تونی با این دختر زندگی کنی.
شما نمی تونی براش مستخدم بیاری..
مصطفی خیلی آرام این حرفها رو گوش داد ^_^
و گفت: من نمی تونم براش مستخدم بگیرم:-|
اما قول میدم ...
تا زنده ام وقتی بیدار شد تختش رو مرتب کنم و لیوان شیر و قهوه اش رو روی سینی بیارم دم تختش^_-
غاده میگه:
مصطفی تا وقتی شهید شد اینطوری بود♥
وقتی هم بهش می گفتم چرا اینکارو می کنی؟
می گفت: به مادرتون قول دادم تا زنده ام اینکار رو کنم☺
مهریه ام یک جلد کلام الله مجید بود و تعهد داماد به اینکه مرا در راه تکامل و اهل بیت و اسلام هدایت کند-_^
اولین دختری بودم که در صور چنین مهریه ای داشت.
برای مردم و خانواده ام عجیب بود .
دو ماه بعد از ازدواج دوستش گفت: غاده:-!
تو از خواستگارهات خیلی ایراد می گرفتی.
این بلنده ، این کوتاه است ...
پس چطور زن دکتر شدی که سرش مو نداره :-!
غاده گفت: مصطفی کچل نیست، اشتباه میکنی:-(
دوستش فکر می کرد غاده دیوونه شده که بعد از این همه مدت نفهمیده چمران مو نداره:-\
غاده اون روز اومد خونه.
در رو باز کرد و تا چشمش افتاد به مصطفی ، شروع کرد به خندیدن:) :)
مصطفی گفت: چرا می خندی:-|
غاده گفت: مصطفی:-)
تو کچلی؟ نمی دونستم ^_^
وقتی امام موسی صدر قضیه رو فهمید گفت:
مصطفی!تو چیکار کردی که غاده تو رو ندید...‼‼‼
غاده میگه این همه مدت محو زیبایی باطنی مصطفی شده بودم و ظاهرش رو نمیدیدم... ♥
*داستان زندگی زیبای شهید چمران رو در کتاب نیمه پنهان ماه " شهید چمران" بخونین*
#شهدا #عشق #شهید_چمران
۵.۹k
۱۸ خرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.