در تنگای آب

در تنگای آب
لختی نفس تازه می‌کنم!
سنگین از هزار دّر سرخ و سفید که امانت به من سپرده‌اند،
تا به سلامت به میعادگاه برسانمشان!
تنم زخمی هزار تیغه‌ی سنگ و باله‌هایم نخ‌نمای صد آبشار تند!
نیمی از من مانده است و نیمی از راه،
این سفرِ برخلاف،
این رنج شیرین برای تکرار هزارباره ی خود
این تکرارِ بی‌معنی که نه قبلش را پرسیده‌ام و نه بعدش را!
ماهی آزاد آفریده‌ای خدایا مگر؟

#حسين_پناهي
📚 #سالهاست_که_مرده‌ام
دیدگاه ها (۵)

نور چراغ خونه ی این دل دیوونه توییماه تویی مهر تویی عزیز دور...

جسارت داشته باش و زندگی کن اما جوری که خودت دوست داری،نه جور...

تنهایی بهترین حالت ممکنه، وقتی خسته می‌شی از آدم‌هایی که وصل...

يک امشب را دیگر چشم به راهِ شعر نخواهم ماند من امشب به عمداز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط