ام البنین علیهاالسلام سخنوری توانا و شاعری خوش بیان بود.
ام البنین علیهاالسلام سخنوری توانا و شاعری خوش بیان بود.
وی به همراه فرزند عباس _ عبیداللّه _ در بقیع حاضر می شد و بر شهیدان کربلا نوحه سرایی می کرد.
نویسنده کتاب ابصار العین، شعر زیر را از شرح الکاملِ ابوالحسن اخفش نقل می کند و آن را از سروده های ام البنین علیهاالسلام در ماتم فرزندش (عباس) می داند:
یا مَنْ رَأَی العباس کَ
رَّ علی جماهیر النَّقَدْ
وَ وَرَاهُ مِنْ ابناءِ حَیْ
دَرِ کلٌّ لَیْثَ ذی لُبَدْ
اُنْبِئْتُ اَنَّ اْبنی اُصِیبَ
بِرَأْسِه مقطوعُ یَدْ
وَیْلی علی شِبْلی اَما
لَ بَرَأْسِهِ ضَرْبُ العَمد
لَوْ کَانَ سَیْفُهُ فِی یَدَیْهِ
لما دَنَا مِنْهُ اَحَدْ(۱)
ای کسانی که حمله جانانه عباس را بر گله های گوسفند دیدید و نیز در پی او، فرزندان حیدر را که هر کدام شیری هستند که دست از یاری اش بر نمی دارند. آه! به من خبر داده اند که بر سر فرزندم عباس، عمود آهنین زدند، در حالی که دست در بدن نداشته است. وای بر من! که بر سر فرزندم عمود فرود آمد. اگر فرزندم عباس، دست در تن و شمشیر در کف داشت، چه کسی را یارای آن بود که به او نزدیک شود؟
........
بدین سان ام البنین علیهاالسلام برای حسین علیه السلام و فرزندانش عزاداری می کرد و حتی فرزند خردسال عباس را نیز به همراه می برد. او چنان سوگمندانه نوحه سر می داد که همگان را به گریه وا می داشت. درباره درست بودن اسناد این اشعار به ام البنین علیهاالسلام ، باید گفت: به یقین بنا بر آن چه گفته شد ام البنین علیهاالسلام در هنگامه عاشورا زنده بوده و به بقیع نیز آمده است. البته درباره این که اشعار یاده شده را او سروده باشد، سند محکمی در دست نیست.
......
لاَ تدَعُوَنِّی وَیکَ ام البنین
تُذکِّرینی بلیوث العرین
کانت بنونَ لی اُدْعَی بِهِمْ
و الْیَوْمَ اَصْبَحْتُ وَ لاَ مِنْ بَنِین
اَرْبعَهٌ مِثْلَ نُسُورُ الرّبی
قَدْ وَاصَلُوا المَوْتَ بِقَطْعِ الْوَتِینِ
تَنَازَعُ الْحِرْصانَ اَشلاَئَهُمْ
فَکُلّهُمْ اَمْسُوا صَرِیعا طَعینِ
یا لَیْت شِعْری اَکَما اَخبَروا
بِاَنَّ عبَّاسا مَقْطُوعَ الیَدَیْنِ
ای زنان مدینه! دیگر مرا ام البنین مخوانید و مادر شیران شکاری ندانید.
من فرزندانی داشتم که به سبب آن ها مرا ام البنین می گفتند، ولی اکنون دیگر برای من فرزندی نمانده و همه را از دست داده ام.
آری! من چهار باز شکاری داشتم که آن ها را هدف تیر قرار دادند و سر از تنشان جدا کردند.
دشمنان با نیزه های خود بدن های پاک آنان را از هم متلاشی کردند و در حالی روز را به پایان بردند که همه آنان با جسد چاک چاک بر روی خاک افتاده بودند.
ای کاش! می دانستم آیا این خبر درست است که دست های فرزندم عباس علیه السلام را از تن جدا کردند.
وی به همراه فرزند عباس _ عبیداللّه _ در بقیع حاضر می شد و بر شهیدان کربلا نوحه سرایی می کرد.
نویسنده کتاب ابصار العین، شعر زیر را از شرح الکاملِ ابوالحسن اخفش نقل می کند و آن را از سروده های ام البنین علیهاالسلام در ماتم فرزندش (عباس) می داند:
یا مَنْ رَأَی العباس کَ
رَّ علی جماهیر النَّقَدْ
وَ وَرَاهُ مِنْ ابناءِ حَیْ
دَرِ کلٌّ لَیْثَ ذی لُبَدْ
اُنْبِئْتُ اَنَّ اْبنی اُصِیبَ
بِرَأْسِه مقطوعُ یَدْ
وَیْلی علی شِبْلی اَما
لَ بَرَأْسِهِ ضَرْبُ العَمد
لَوْ کَانَ سَیْفُهُ فِی یَدَیْهِ
لما دَنَا مِنْهُ اَحَدْ(۱)
ای کسانی که حمله جانانه عباس را بر گله های گوسفند دیدید و نیز در پی او، فرزندان حیدر را که هر کدام شیری هستند که دست از یاری اش بر نمی دارند. آه! به من خبر داده اند که بر سر فرزندم عباس، عمود آهنین زدند، در حالی که دست در بدن نداشته است. وای بر من! که بر سر فرزندم عمود فرود آمد. اگر فرزندم عباس، دست در تن و شمشیر در کف داشت، چه کسی را یارای آن بود که به او نزدیک شود؟
........
بدین سان ام البنین علیهاالسلام برای حسین علیه السلام و فرزندانش عزاداری می کرد و حتی فرزند خردسال عباس را نیز به همراه می برد. او چنان سوگمندانه نوحه سر می داد که همگان را به گریه وا می داشت. درباره درست بودن اسناد این اشعار به ام البنین علیهاالسلام ، باید گفت: به یقین بنا بر آن چه گفته شد ام البنین علیهاالسلام در هنگامه عاشورا زنده بوده و به بقیع نیز آمده است. البته درباره این که اشعار یاده شده را او سروده باشد، سند محکمی در دست نیست.
......
لاَ تدَعُوَنِّی وَیکَ ام البنین
تُذکِّرینی بلیوث العرین
کانت بنونَ لی اُدْعَی بِهِمْ
و الْیَوْمَ اَصْبَحْتُ وَ لاَ مِنْ بَنِین
اَرْبعَهٌ مِثْلَ نُسُورُ الرّبی
قَدْ وَاصَلُوا المَوْتَ بِقَطْعِ الْوَتِینِ
تَنَازَعُ الْحِرْصانَ اَشلاَئَهُمْ
فَکُلّهُمْ اَمْسُوا صَرِیعا طَعینِ
یا لَیْت شِعْری اَکَما اَخبَروا
بِاَنَّ عبَّاسا مَقْطُوعَ الیَدَیْنِ
ای زنان مدینه! دیگر مرا ام البنین مخوانید و مادر شیران شکاری ندانید.
من فرزندانی داشتم که به سبب آن ها مرا ام البنین می گفتند، ولی اکنون دیگر برای من فرزندی نمانده و همه را از دست داده ام.
آری! من چهار باز شکاری داشتم که آن ها را هدف تیر قرار دادند و سر از تنشان جدا کردند.
دشمنان با نیزه های خود بدن های پاک آنان را از هم متلاشی کردند و در حالی روز را به پایان بردند که همه آنان با جسد چاک چاک بر روی خاک افتاده بودند.
ای کاش! می دانستم آیا این خبر درست است که دست های فرزندم عباس علیه السلام را از تن جدا کردند.
۲.۳k
۰۸ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.