تاریک شد هوا و تو رفتی به شهر نور

تاریک شد هوا و تو رفتی به شهر نور
بی درد و ترس کردی از این زندگی عبور
از آن زمان که فاصله افتاد بین ما
هر شب به یاد قبل تو را می‌کنم مرور
یک چهره داشتی پر از احساس‌های ناب
یک قلب مطمئن پر از ایمان و عشق و شور
دستی که از لطافت بسیار پینه داشت
عمری پر از شرافت و از کینه‌ها به دور
رفتی اگر چه از نظر چشم ما ولی
از یاد ما نمی‌رود آن چشمه صبور
گفتی نمی‌دهد به کسی مهلتی اجل
خوابیده این شتر در هر خانه‌ای به زور
سالروز نبودت دل من را غمگین روحت شاد
دیدگاه ها (۰)

#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط