بی نگاه عشق مجنون نیز لیلایی نداشت
بی نگاهِ عشق مجنون نیز لیلایی نداشت !
بی مقدس مریمی ، دنیا مسیحایی نداشت !
بی تو ای شوق غزل آلودهیِ شبهای من !
لحظهای حتی دلم با من همآوایی نداشت !
آنقدر خوبی که در چشمان تو گم میشوم !
کاش چشمان تو هم ، اینقدر زیبایی نداشت !
این منم پنهانترین افسانهیِ شبهای تو . . .
آنکه در مهتاب باران شوقِ پیدایی نداشت !
در گریز از خلوت شبهایِ بیپایان خود !
بی تو اما خوابِ چشمم هیچ لالایی نداشت !
خواستم تا حرف خود را با غزل معنا کنم !
زیر بارانِ نگاهت ، شعر معنایی نداشت !
پشت دریاها اگر هم بود شهری هاله بود !
قایقی میساختم آنجا که دریایی نداشت !
بی مقدس مریمی ، دنیا مسیحایی نداشت !
بی تو ای شوق غزل آلودهیِ شبهای من !
لحظهای حتی دلم با من همآوایی نداشت !
آنقدر خوبی که در چشمان تو گم میشوم !
کاش چشمان تو هم ، اینقدر زیبایی نداشت !
این منم پنهانترین افسانهیِ شبهای تو . . .
آنکه در مهتاب باران شوقِ پیدایی نداشت !
در گریز از خلوت شبهایِ بیپایان خود !
بی تو اما خوابِ چشمم هیچ لالایی نداشت !
خواستم تا حرف خود را با غزل معنا کنم !
زیر بارانِ نگاهت ، شعر معنایی نداشت !
پشت دریاها اگر هم بود شهری هاله بود !
قایقی میساختم آنجا که دریایی نداشت !
- ۱.۰k
- ۲۹ مهر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط