افسوس

افسوس

بنی آدم ابزار یکدیگرند
گهی پیچ ومهره گهی واشرند
یکی تازیانه یکی نیش مار
یکی قفل زندان،یکی چوب دار
یکی دیگران را کند نردبان
یکی میکشد بار نامردمان
یکی اره شد،نان مردم برد
یکی تیغ شد خون مردم خورد
یکی چون کلنگ و یکی همچو بیل
یکی ریش و پشم و یکی بی سبیل
یکی چون قلم خون دل می خورد
یکی خنجر است و شکم می درد
خلاصه پرازنفرت وکین واندوه و آز
نه رحم و نه مهر و نه لطف و نه ناز
همه پر کلک پر ریا حقه باز
چو عضوی بدرد آورد روزگار
دگر عضوها پا گذارند فرار!!!!!!
دیدگاه ها (۰)

#آیه‌های‌عشق 💕 كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَىٰ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ....

حكايت قرعه كشى خودرو ؛ملانصرالدين از كدخداى ده ﻳﮏ ﺍﻻﻍ به قیم...

داستانی زیبا و تکان دهنده درباره اینکه خدا کجاست و در کجای ز...

‌به عقیده خیام هر کس که در این دنیا بتواند شاد زندگی کند و ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط