آدم که دیوار نیستکه هر روزش با جای خالی کسی پر شود ودم نزندرهایش که کنیاز حدش که بگذردصدایی که نباشدگوشی که نشنودچشمی که نبیندآغوشی که نباشدتمام می شودساده و آرام دست دلش را می گیرد وتا ته دنیادردهایش را قدم می زند