باران

«باران»

باران برای من و تو
بهانه نبود
اتفاق بود
تا در بزنگاهی ناگزیر
دورمان بپیچد
وادارمان کند
پای اعتراف‌نامه‌ای انگشت بزنیم
که هنوز
باورش نداریم

اینجا برای این‌همه بی‌تابی
نه بال داریم و نه آسمان
اما پیش از تمام باران‌های پس از این
گنجشکی از کف دستت دانه می‌خورد
که یقین دارد
به قول‌های بارانی
اعتباری نیست

باران که بند بیاید
تمام آن‌چه را که بر سرمان بارید
از یاد می‌بریم
نگذار گنجشک‌ها به دست‌هایت عادت کنند

«نیلوفر لاری پور»




#جـمیـݪ‌_رائـع_‌روعــہ‌_ابــداع #خاص
دیدگاه ها (۴)

آدم‌هایی که بدترین گذشته را داشته‌اند، قابلیت ساختن بهترین ...

من یه عمره دنبال خودم میگردم؛فکر میکردم حیرون دنیا، حیرون پو...

من وجود دارم، من هســتم، من اینجا هســتم، من در حال شدن هســ...

مشکی از تن به در آرید، ربیع آمده استخم ابرو بگشایید که ربیع ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط