روزها جمع

روزهاے جمعہ ،
ردّ آمدنت راگرفتہ ام ،
وبہ دلتنگے هایے رسیده ام ؛
کہ ندبہ ندبہ میگریند ...!
همان چشم هایے کہ در فراق خورشید ،
مانده اند ...!!

راستش مانده ام ؛
کے طلوع خواهے کرد ...؟!
دیدگاه ها (۳)

تاکی به تمنای وصال تو یگانهاشکم شود از هر مژه چون سیل روانهخ...

داستانی واقعی نشریه اشپیگل ، آلمان پسری ، دختری را که قرار ب...

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی دل بی تو به جان آمد وقت است ...

اؤلدور منی ای غم ، سنــــی الله نازا قؤیمــــــــاپائیزلامیش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط