شب هایی را که برایت شعر نگویم

شب هایی را که برایت شعر نگویم

خوابم نمی برد

بیخیال ستاره ها شدم

باز خیال تو بر سرم زده

می نویسم شب های بی تو
بودن برایم بی شمارند

من امشب خیال تو را می نویسم
بی آنکه لحظه ای
به من بیاندیشی...
دیدگاه ها (۱)

✍خــــ✨ـــدای مهـــــربانم

ﺩﯾﮕﺮ ﻋﮑﺲ ﻫــــــــــــــــﺎﯾﺶ ﺁﺭﺍﻣﻢ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﺪ"ﻣﻦ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺎﻧﺶ ﻧﯿﺎ...

مَـن : دُکتـر من چِرا خوب نمیشَمـ ؟دُکتـر : سُکـوت مَـن ...

عاشق پاییز بودماکنون برای زمستان جان می دهمآخر عزیز دلمتو خو...

امشباز دنیا یک پنجره ی نیمه بازرو به مهتاب میخواهم!که دست عط...

خیال داشتنتمثل یک شب آرام و رویایی استکه ستاره ها در آن می ر...

میز کوچکی دو نفره با پارچه ی چهارخونه ی قرمز!فکرش را بکن، خو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط