حر بن یزید ریاحی نیامده بود که شهید بشود اما ناگهان همه

حر بن یزید ریاحی نیامده بود که شهید بشود؛ اما ناگهان همه چیز در ورطه ای که افتاده بود تغییر کرد.
شاید دلش ریخت؛ شاید از آسمان حرفی به قلبش نشست؛ شاید این نام را با خودش زمزمه کرده بود: "فاطمه" سلام الله علیها

دیگر خودش نبود. ساعات آخر انتخاب رسیده بود؛ میگویند کفشهایش را بابندهایش به گردن انداخت و رفت به خیمه گاه سیدالشهدا علیه السلام

شاید چیزی نگفت؛ شاید فقط با چشمانش به امام گفت: دستم خالی است و جرمم سنگین. شاید همینطور که میگفت "یاحسین" میگریست.

امام پذیرفتند! به همین راحتی و بخشیدند! به همین راحتی!
و خدا هم بخشید و آنقدر حر را بخشید که شهادت در کربلا را نصیبش کرد؛ آنهم در واپسین لحظات.

بیا در این واپسین لحظات کفشهایمان را به گردن آویزیم. به امام زمان علیه السلام بگوییم که شعبان دارد تمام میشود و جرممان هنوز باقی است و دستمان خالی تر!
بیایید بگوییم"ببخش آقا"
و بعد قسمش بدهیم؛ بفاطمة...

اگر ببخشد همه چیز تمام است؛ خدا هم خواهد بخشید. به همین راحتی.

بیایید آخرین لحظات ماه شعبان را دریابیم...

#به یقین #یوسف ما آمدنی ست
دیدگاه ها (۱)

منجی در سایر ادیان-قسمت اول در همه قرون و اعصار، آرزوی یک مص...

منجی در سایر ادیان-قسمت دومالف. منجی آخرالزمان در مسیحیتاندی...

عصر یک جمعه ی دلگیر، دلم گفت بگویم بنویسمکه چرا عشق به انسان...

حضرت مهدی عجّل الله تعالیٰ فرجه الشّریف:زیارت امام حسین علیه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط