و خاطرات

و خاطرات ...
نه مجالِ گریز می‌‌دهند
نه رخصتِ خلوتی
خاطرات روحِ تو را میدرند
در رخوتِ سردِ روز هایت
چنان بارانی ات می‌‌کنند
که برگ ریزان سهم تو میشود
خاطرات از تو و لحظه‌هایت عبور می‌‌کنند
میدوی
و می‌دوند
و نمیدانی کدامیک زنده تر است
دیدگاه ها (۱)

تو ک نباشی...فاجعه ست...روح ترک خورده اممرهم می خواهدولی ......

نمی دانماینجا در کُنج تنهایی منخاطرات هایتحرف هایتخنده هایتا...

دنیا پر شده از ما ترسو ها. دستِ خودمان هم نیست. اینطور تربیت...

در کشور مننام هیچ زنی دریا نیستدریا هزاران سال پیشروسری آبی ...

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط