ای خون اصلیت به شتک ها ز غدیران

ای خون اصلیت به شتک ها ز غدیـــران
افشانده شرف ها به بلنــدای دلیـــــران

جـاری شده از کرب و بلا آمــده آنگــــاه
آمیختــه با خون سیــــاووش در ایـــــران

تو اختـــر سرخی که به انگیزه ی تکثیر
ترکیــد بر آیینه ی خورشیـــد ضمیــــران

ای جوهـــر سـرداری سرهای بــریـــــده
وی اصل نمیــــرندگــــی نســل نمیـــران

خرگاه تو می سوخت در اندیشه ی تاریخ
هر بار که آتش زده شد بیشه ی شیران

آن شب چه شبی بود که دیدند کواکـب
نظــــم تو پراکنـــــده و اردوی تو ویــــــران

و آن روز که با بیـــرقــی از یک تن بی سر
تا شام شـــدی قافلـــه سالار اسیــــران

تا باغ شقــــایــــق بشوند و بشکـــوفنــــد
باید کـــه ز خـــــون تو بنوشنـــد کویـــــران

تا اندکـــــی از حـــــق سخن را بگزارنــــد
بایــــد کــه ز خونــت بنگـــارند دبیـــــــران

حد تو رثا نیست، عزای تو حماسه است
ای کاسته شأن تو از این معرکه گیـــــران...
دیدگاه ها (۳)

تو مثل دلبری های پاییز💛 می مانیآدم نمی داند نگاهت کند یا کوچ...

آبان که میشود پاییز کمی خودش را این پهلو آن پهلو میکند...!بر...

وقتی نخواهی به چیزهایِ منفی فکر کنی ،وقتی روزت را با چند صفح...

با خودم عهد کرده ام شاد باشم بیخیالِ قضاوت ها ، حسادت ها ، د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط