زمستان های دماوند واقعا سرد بود کمال شب ها می رفت اتاقک

زمستان های دماوند واقعا سرد بود . کمال شب ها می رفت اتاقک ته حیاط و همان جا می خوابید . فقط هم یک فانوس نفتی با خودش می برد . یک شب نگرانش شدم . پتویی برداشتم و رفتم توی حیاط که سری به او بزنم اما توی رختخوابش نبود . خیلی ترسیدم . منافقین مرد و زن بیگناه را ترور می کردند و کمال هم توی مسجد و بسیج محله رفت و آمد داشت : « نکنه بلایی سر بچه ام اومده باشه ؟!» . 

🔹خواب به چشمم نمی آمد . تا سحر توی اتاقک نشستم و انتظار کشیدم . نزدیکی های اذان صبح بود که دیدم وارد حیاط شد . یک شلوار لی پوشیده بود با کاپشنی عجیب و غریب ، مثل سوسول های شمال تهران . پرسیدم :این چه ریختیه ؟ کجا بودی تا الآن مادر ؟ گفت:  راستش من با این سر و وضع می رم قاطی منافقین . با اون ها قرار می ذارم و توی جلساتشون شرکت می کنم . خونه های تیمی رو که شناسایی کردم به بچه های کمیته خبر می دم و دستگیرشون می کنیم.

🔹شهید کمال ذاکری از نیروهای کمیته انقلاب اسلامی هشتم فروردین 1361 در شوش دنیال بر اثر درگیری با نیروهای بعثی عراق به درجه رفیع شهادت نائل گردید.

#مظلومیت_ناجا_اندازه_ندارد
#ناجا
#نوپو
#ارتش
#سپاه
#شهید
#شهادت
#ایثار
#شهادت
#ناجا
#ارتش
#سپاه
#شهید
#ایثار
#کشور_ایران
#کمیته_انقلاب_اسلامی
#پاسدار
#ژاندارمری
#شهربانی
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #پست_جدید
دیدگاه ها (۲)

دبیرستانی که بودند مهران و مسعود، در لبنان جنگ شده بود. می گ...

🎥خاطره ای خاص از شهید #حامد_ضابط

سیدمحمود حسینی از نیروی پلیس علی آباد کتول گلستان در درگیری ...

دهم فروردین 94 یادآور روزی تلخ در مرز کرمانشاه بود.پاسگاه مر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط