در جشن ولنتاین

در جشن ولنتاین
بر آن شدم، در وصف چشمانِ تو ای محبوبِ من
شعر جدیدی بنویسم
که تاکنون در طول تاریخ ادب نوشته نشده است
حروفش از طلا
زُنّارش از طلا و
شلوارش از طلا‌‌ست
آنگاه که از نوشتنش فارغ شدم
مردانی از سوی ابولهب از راه رسیدند و
شعر را دستگیر و
صندوق پست را
با شمع و سرب مهروموم کردند...
دیدگاه ها (۱)

زن ها فریب کارترینند ...همه چیزشان را پنهان می کنند تنهایی ر...

میخکوب می کند مراموسیقی #چشمهایتوقتی نگاهم می کنیتمامم پر می...

ولنتاین بهانه استمن تورا به اندازه همه زمانهابه تعداد همه گل...

به حسودان بگوما عاشق همیمچشمان تو پر از من است وچشمان من پر ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط