نام رمان : مثل قهوه تلخِ تلخ!
نام رمان : مثل قهوه تلخِ تلخ!
نویسنده : Lord of Fear کاربر انجمن نودهشتیا
خلاصه داستان :
وقتی میز رو هل میدم و گلدونو میکوبم تو دیوار…
وقتی سوار ماشین میشم و دوباره زندگیه نکبتی مونو به یاد میارم…
وقتی یادم میره کی ام ، چی ام ، کجام…
وقتی یادم میره این خیابون اسمش ستارخان بود یا ولی عصر ؟
وقتی یادم میره پشت ماشینم و باید ترمز بزنم …
وقتی یه دختر بچه ی ۶ ساله رو زیر میگیرم…
آره…
درست وقتی که چند ساعت میگذره و مثل همیشه با یه سیگار خودم رو پیدا میکنم…
تازه یادم میفته ، این دختر کیه؟ چیکارس؟ کجای زندگی منه؟
www.98ia.com
nafas
نویسنده : Lord of Fear کاربر انجمن نودهشتیا
خلاصه داستان :
وقتی میز رو هل میدم و گلدونو میکوبم تو دیوار…
وقتی سوار ماشین میشم و دوباره زندگیه نکبتی مونو به یاد میارم…
وقتی یادم میره کی ام ، چی ام ، کجام…
وقتی یادم میره این خیابون اسمش ستارخان بود یا ولی عصر ؟
وقتی یادم میره پشت ماشینم و باید ترمز بزنم …
وقتی یه دختر بچه ی ۶ ساله رو زیر میگیرم…
آره…
درست وقتی که چند ساعت میگذره و مثل همیشه با یه سیگار خودم رو پیدا میکنم…
تازه یادم میفته ، این دختر کیه؟ چیکارس؟ کجای زندگی منه؟
www.98ia.com
nafas
۴.۳k
۱۶ تیر ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.