ما آدم ها در زمان ناچار اد مگرم
ما آدم ها در زمانِ ناچاري ياد ميگيريم،
رانندگي كردن را، وقتي تنها شغل راننده بودن است.
نفس كشيدن از دهان را، وقتي كه بيني گرفته ميشود.
شنا كردن را، وقتي تا چشم كار ميكند آب است.
درنده بودن را وقتي سرنوشت آهو بودن مرگ است.
سنگ بودن را وقتي خاك ها جارو ميشوند و تحمل كردن را وقتي دلتنگي چون ميله اي آهني تا ته توي قلبمان فرو رفته.
تحمل كردن. اين واژه مغموم.
زخم كه عميق شود تحمل كردن نبايد از جنس چسب زخم هاي پارچه اي باشد، بايد نخِ بخيه اي شود كه چنان بدوزد اين زخم را كه هيچ دلتنگيای به چشمها نشت پيدا نكند.
ما آدمها در زمان ناچاري، وقتي طبيبي نيست،
ياد ميگيريم طبيب ِ خود بودن را.
رانندگي كردن را، وقتي تنها شغل راننده بودن است.
نفس كشيدن از دهان را، وقتي كه بيني گرفته ميشود.
شنا كردن را، وقتي تا چشم كار ميكند آب است.
درنده بودن را وقتي سرنوشت آهو بودن مرگ است.
سنگ بودن را وقتي خاك ها جارو ميشوند و تحمل كردن را وقتي دلتنگي چون ميله اي آهني تا ته توي قلبمان فرو رفته.
تحمل كردن. اين واژه مغموم.
زخم كه عميق شود تحمل كردن نبايد از جنس چسب زخم هاي پارچه اي باشد، بايد نخِ بخيه اي شود كه چنان بدوزد اين زخم را كه هيچ دلتنگيای به چشمها نشت پيدا نكند.
ما آدمها در زمان ناچاري، وقتي طبيبي نيست،
ياد ميگيريم طبيب ِ خود بودن را.
- ۱.۲k
- ۰۷ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط