خرم شهر در حال سقوط بود و مصطفی مثل مرغ پر کنده بال بال ...
خرم شهر در حال سقوط بود و مصطفی مثل مرغ پر کنده بال بال میزد؛
من هم ناراحت بودم.
از او پرسیدم:چرا خداوند جنگ را بر ما تحمیل کرد؟
گفت:
”خواست مارا با سختی گلوله و آهن آشنا کند؛ راز تکامل این است که محکم بایستی و مقاومت کنی”
گفتم: دعا کن!خرمشهر دارد از دست می رود،
گفت:
”دلم نمی آید دعا کنم و اراده خودم را بر اراده خدا تحمیل کنم”
من هم ناراحت بودم.
از او پرسیدم:چرا خداوند جنگ را بر ما تحمیل کرد؟
گفت:
”خواست مارا با سختی گلوله و آهن آشنا کند؛ راز تکامل این است که محکم بایستی و مقاومت کنی”
گفتم: دعا کن!خرمشهر دارد از دست می رود،
گفت:
”دلم نمی آید دعا کنم و اراده خودم را بر اراده خدا تحمیل کنم”
- ۴۸۴
- ۳۰ خرداد ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط