من زمینخورده ی یک حس عجیبم که نگو

من زمین‌خورده ی یک ‌حس عجیبم ؛ ‌که ‌نگو
بی تو بسیار در این شهر غریبم که نگو
قلبم‌از دوری تو سخت به درد آمده است
می کنم صبر بر این دردِ عجیبم ؛ که نگو
دل به چشمان تو خو دارد و تنها شده است
از غمت خسته و بی صبر و شکیبم ؛ که ‌نگو
من از این فاصله ها خسته و غمگین شده ام
فاصله صبرِ مرا برده حبیبم ؛ ‌که‌ نگو
مثل پروانه که خود را زند آتش از عشق
من هم از عشق تو درگیرِ لهیبم ؛ که نگو
بعدِ تو غم شده یارِ من و تنهاییِ من
ای دریغا غمِ تو گشته نصیبم ؛ که نگو
دیدگاه ها (۱۶)

گفته بودی که بگو از چه به هم ریخته ای ؟تو بگو قلب مرا با چه ...

باور کن!کار من نیست ،کار دِل استدِلمجایی میان نَفَس هایَتگیر...

عیدتون مبارک . ..نماز روزتون قبول .

احساست رانفس میکشمنگاهت رامیخوانمقلبت رامینوازمصدایت رامیبوس...

دیر گاهی ست که تنها شده ام غصه غربت صحرا شده اموس...

حمزه فلاح

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط