گاهي گمان نميکني ، ولي خوب مي شود ،
گاهي گمان نميکني ، ولي خوب ميشود ،
گاهي نميشود که نميشود که نميشود
گاهي هزار دوره دعا ، بي اجابت است ،
گاهي نگفته قرعه به نام تو ميشود
گاهي گدايِ گدايي و بخت با تو يار نيست ،
گاهي تمام شهر گداي تو مي شود
گاهي براي خنده دلم تنگ ميشود ،
گاهي دلم تراشه اي از سنگ ميشود
گاهي تمام آبيِ اين آسمانِ ما ،
يک باره تيره گشته و بي رنگ ميشود
گاهي نفس ، به تيزيِ شمشير ميشود ،
از هرچه زندگيست ، دلت سير ميشود
گويي به خواب بود ، جوانيمان گذشت ،
گاهي چه زود فرصتمان دير ميشود
کاري ندارم کجايي چه ميکني
بي عشق سر مکن ، که دلت پير ميشود
گاهي نميشود که نميشود که نميشود
گاهي هزار دوره دعا ، بي اجابت است ،
گاهي نگفته قرعه به نام تو ميشود
گاهي گدايِ گدايي و بخت با تو يار نيست ،
گاهي تمام شهر گداي تو مي شود
گاهي براي خنده دلم تنگ ميشود ،
گاهي دلم تراشه اي از سنگ ميشود
گاهي تمام آبيِ اين آسمانِ ما ،
يک باره تيره گشته و بي رنگ ميشود
گاهي نفس ، به تيزيِ شمشير ميشود ،
از هرچه زندگيست ، دلت سير ميشود
گويي به خواب بود ، جوانيمان گذشت ،
گاهي چه زود فرصتمان دير ميشود
کاري ندارم کجايي چه ميکني
بي عشق سر مکن ، که دلت پير ميشود
۶۴۳
۱۹ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.