آنقدر نامت را میخوانم

آنقـــــدر نامـــــت را میخـــــوانم
تا بند بند دلـــــت
در لالایـے چشمانم
بہ خواب رود . . .
آنقـــــدر دلـــــت را مینویســـــم
تا واژگان آبـــــے احساست
زمزمه ے دلـــــم را فریاد زنند . . .
آنقـــــدر زلال_نگاهت را میستایم
تا آسمان چشـــــمانت
سہــــم مرا در آغـــــوش دیدار کشد . . .
میبـینـــــے!
مـــــن تمام تـــــو را
آنقـــــدر در آغـــــوش_دل گرفتہ ام
که تنـــــہا با تـــــو سیراب
بـــــاران مے شوم . . .
اینجـــــا بوتہ های نمناڪ عشـــــق
آنقـــــدر تـــــو را میخـــــوانند
تا شکوفا شوند
دیدگاه ها (۲)

‌#شخصی به دارالحکومه رفت و گفت از کسی پولی طلب دارم و پس نمی...

من شبیه کوهم امّا از وسط تا خورده امتو تصوّر می کنی چوبِ خد...

شبها که تو در خوابی من بیدارم و به این فکر میکنم که چه لذتبخ...

مهربانی کن...مهربانی ساده است، ساده تر از آنچه فکرش را بکنی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط