شهیدانه🌹
#شهیدانه🌹
یک روزبا عباس سوارموتورسیکلت بودیم🏍,تامقصد,چند کیلومترمانده بود. یکدفعه عباس گفت:دایی نگه دار!😨
متوجه پیرمردی شدم که باپای پیاده تومسیرمی رفت.👴👣
عباس پیاده شد,ازپیرمردخواست که پشت سرمن سوارموتورشود.😌
بعدازسوارشدن پیرمرد,به من گفت:دایی جان,شما ایشان رابرسون,من خودم پیاده بقیه راه رو میام.
پیرمرد روگذاشتم جایی که میخواست بره. هنوز چند متری دورنشده بودم که دیدم عباس دوان دوان رسید .نگو برای انکه من به زحمت نیفتم,همه ی مسیررادویده بود.❤️
#نوجوانی_شهید_عباس_بابایی
#عاشقانه
یک روزبا عباس سوارموتورسیکلت بودیم🏍,تامقصد,چند کیلومترمانده بود. یکدفعه عباس گفت:دایی نگه دار!😨
متوجه پیرمردی شدم که باپای پیاده تومسیرمی رفت.👴👣
عباس پیاده شد,ازپیرمردخواست که پشت سرمن سوارموتورشود.😌
بعدازسوارشدن پیرمرد,به من گفت:دایی جان,شما ایشان رابرسون,من خودم پیاده بقیه راه رو میام.
پیرمرد روگذاشتم جایی که میخواست بره. هنوز چند متری دورنشده بودم که دیدم عباس دوان دوان رسید .نگو برای انکه من به زحمت نیفتم,همه ی مسیررادویده بود.❤️
#نوجوانی_شهید_عباس_بابایی
#عاشقانه
۱.۱k
۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.