می عشق و مستی او

می عشق و مستی او
نرود برون ز خونم

که دل آنچنان ندادم
که دگر ستانم او را...


#اقبال_لاهوری
دیدگاه ها (۲)

گرچه صبح آمد ولی دیشب میان اشک هادر فراسوی خیالت همچنان جا م...

امروز دلم میخواهدحوا باشمو تو را فقط با یک سیب، گول بزنمتا د...

در ازل بست دلم ، با سر زلفت پیوندتا ابد سر نکشد ، از سرِ پیم...

زن دوست داشتن..نصفه ونیمه نمی فهمد یک زن رابایدپرستیدیابه حا...

صبح زیبا از درون قلب ما هر روز می آید برونحال دل چون خوش شود...

توبه کردم که دگر شعر نگویم ز فراق ؛این دل توبه‌شکن.. بی تو س...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط