چشمها حس دروغی را تعارف میکنند

چشم‌ها حس ِدروغی را تعارف می‌کنند

تا که بر هر چشم، بیش از حد توقف می‌کنند


عشق نامش نیست، این بازی بی‌شرمانه‌ای‌ست

شرم بر آن‌ها که در بازی، تخلّف می‌کنند


چشم تا وا می‌شود، دل ساده می‌ریزد فرو

قصر ِبی دروازه را راحت تصرّف می‌کنند


ناگهان آن‌ها که اظهار ِارادت کرده‌اند

می‌روند و ساده اظهار ِتأسف می‌کنند


شعر برمی‌خیزد آنجایی که در ما حرف‌ها

برنمی‌خیزند و احساس ِتکلّف می‌کنند


"عاقبت دستانمان رو می‌شود با شعرها

مثل ِچشمانی که بعد از گریه‌ها پُف می‌کنند"

 


#عاشقانه ...
دیدگاه ها (۴)

نمی رنجم اگر کاخِ مرا ویرانه می خواهدکه راه عشق ، آری ، طاقت...

💚 ❤ ️✨ صبح است دلارامم، ای حضرتِ مستانهمضمونِ دو بیتی ها، در...

پیشتر عاشق ِکسی بودم ، دختری اهل ِ این حوالی بودنه مدل، نه س...

پرنده باش، دل آسمان برای تو تنگ استاگرچه آنچه به راه تو دوخت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط