توبهکردم که قلم دست نگیرم اما

توبه کردم که قلم دست نگیرم اما
هاتفی گفت که این بیت شنیدن دارد

وخدا خواست که یعقوب نبیند یک عمر
شهر بی #یار مگر ارزش دیدن دارد
دیدگاه ها (۱)

همه ی مازندانی هستیمفقط طول دیوارهافرق می کندگاهی در حصار خو...

گرد و غبار، روی تو ای یار ریختندروی سرِ تو از در و دیوار ریخ...

گاه گاهی که دلم می گیردپیش خود می گویمآنکه جانم راسوختیاد می...

تو را چه غمکه شب ما دراز می گذرد؟که روزگار تودر خوابِ ناز می...

سلام و احترام🌷شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها راخدمت‌امام زم...

شوهر دو روزه پارت۶۸

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط