می خواستم ترانه ای باشم

می خواستم ترانه ای باشم
که بچه های دبستانی از بر کنند
دریا که می شنود
توفانش را پشتش پنهان کند
و برگ های علف
نت های به هم خوردن شان را
از روی صدای من بنویسند.
می خواستم ترانه یی باشم
که چشمه زمزمه ام کند
آبشار
باسنج و دهل بخواند.
اما ترانه یی غمگینم
و دریا، غروب
بچه هایش را جمع می کند که صدایم را نشنوند!
نت هایم را تمام نکرده
چرا رهایم کردی

#شمس_لنگرودی
دیدگاه ها (۵)

سلام ای زندگی ، ای ملال بی پايان!سلام! ای دل قاچ قاچ!ای چاقو...

⁣روزگاری است که هم صحبت من تنهایی است...#هوشنگ_ابتهاج

عصر یک معماست درست مانند یک رویاغروب درآن نهفته و شب درکمین ...

مثل غروب مظلومانه‌ی خورشیدوقت رفتن تو ،جان من هم رفت ...🍃🌸صا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط