یه مسافر یه غریبه یه شبم بی پنجره

یه مسافر یه غریبه یه شبم بی پنجره

می روم با کوله باره سرگذشت و خاطره

خسته ام از خستگی ها خسته از این لحظه ها

می شمارم لحظه ها را بر نمی آرم صدا

قصه های منه غمگین اگه تلخه اگه شیرین

می روم تا واسه فردا بسازم دنیای رنگین

هر جا میرم همه میگن یه غریبه اومده

نمی بینم همصدایی اینم از بخته بده

من پر امید اما دلم در التهابه

میرم که تا در غربتم نوری بتابه

ای زندگی بیزارم از بیهوده بودن

میرم که تا پیدا کنم فردای روشن

هر جا میرم همه میگن یه غریبه اومده

نمی بینم همصدایی اینم از بخته بده
دیدگاه ها (۲)

دیدی وقتی توی خونه کسی زندگی نمی‌کنه خونه سرد می‌شه؟آره. چطو...

چقدر درک شدن دلنشین است...اینکه گاهی دوستی، همدمی، همراهی با...

کاش زودتر به نداشته هایمان عادت کنیم.مثلا همین نداشتن تو...ا...

امشب هم بدون شب بخیرِ تو ..به خواب می‌روم ..!تا صبح را ..خدا...

نه It's Matter حرام لقمه !!!چون این وسط یه کره شمالی خط برند...

آقا 600 هزار دلار پول بی زبون بیت المال رو بین 11 تا شرکت گل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط