پارت رمان ملکه یخی و شاهزاده سوار بر اسب سفید

پارت ۱۲ رمان ملکه یخی و شاهزاده سوار بر اسب سفید
ساشا:آرمی جون خواهرمه ،همونی که قبلا براتون دربارش گفته بودم اون مافیا قلبه وسنگ سرده پرازغروره به هیچ پسر پا نمیده ومنم ازش خیلی خوشم میاد چون اون اولین وآخرین دختری توی جهان است که نه لوسه نه پسر باز ودیگه از این دخترا پیدا نمیشه درجهان هستی .
نویسنده:[ نه آقا ساشا در اشتباهی از این دختره زیاده از اون دخترا که که تو ازشون بدت میاد دیگه نیست به ندرت اگه پیدا شه ]
ساشا :[نه بابا من قول شرف میدم که اگه یکی مثل خواهرم پیدا شد من باهاش ازدواج کنم تمام ]
نویسنده :[ همگی قول آقا ساشا یادتون بمونه ]
خب میگفتم خواهر من ازم زیاد خوشش نمیاد بر سر یه دلیل دیگه چه کنیم ،بایه بوق دربرام باز شد ورفتم تو بادیدن ماشین آرمی خنده‌ی ازته دل کردم ،دلم براش تنگیده بود خب ،باسرعت جت خودمو رسوندم داخل خونه وداد زدم،ساشا:[آرمی جون قشنگم عزیزم کجایی ]
یه یکی محکم کوبید رو گردنم
دیدگاه ها (۰)

یادتون چقدر سر این سریال حرص خوردیم 🥲

خیلی دلم براشون تنگ شده 🫠

پارت ۱۱ رمان ملکه یخی و شاهزاده سوار بر اسب آدرینا:به سرعت ا...

🖤

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط