زندگی شاید

زندگی شاید
یک خیابان درازست که هر روز زنی با زنبیلی از آن میگذرد
زندگی شاید
ریسمانیست که مردی با آن خود را از شاخه میاویزد
زندگی شاید طفلیست
که از مدرسه بر میگردد
زندگی شاید افروختن سیگاری باشد ، در فاصلهء رخوتناک دو
همآغوشی
یا عبور گیج رهگذری باشد
که کلاه از سر بر میدارد
و به یک رهگذر دیگر با لبخندی بی معنی میگوید صبح بخیر
دیدگاه ها (۵)

این روزهاسرفه های پس از سیگار راسرخی چشمانم پس از اشک راپنها...

به نام فقر...،که بهش کلی عقده اویزونه،به نام فقر...،که خوردن...

تو با من باش از خوشحالے بسیار میرقصمبگو با دف ‌! پیانو ! چنگ...

رویاهای خیسم میان دستهای روزگار خشک میشوند....توبگو...من روی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط