پارک عشق

سه پارتی شوگا


پارت یک


ت.ا با لیا نشون میدم

ویوی لیا
سلام من لی لیا هستم ۲۳ سالمه و از ۸ سالگی شروع به کار کردم حتما می‌پرسید الان کارم چیه من مافیام من ملکه ی مافیا ها هستم الان میگید که چیشد که من مافیا شدم بزن بریم تا بهت بگم

فلش بک به ۱۵ سال پیش موقعی که لیا ۸ سالش بود
(علامت لیا . علامت پدرش ")

. اما پدر من نمیخوا.... حرفم با سیلی که پدرم بهم زد قطع شد بغضم گرفته بود قلبم درد میکرد من ناراحتی قلبی و آسم و افسردگی دارم و انواع و اقسام فوبیا ها ولی کیه که توجه کنه؟
" همین که گفتم یا ازدواج میکنی یا ازدواج میکننییییی[ عربده ]
. ولی من نمیخوواااامممم ( گریه وداد)
بابام کمربندش رو در آورد و انقرد منو زد که بیهوش شدم بعدش که بیدار شدم دیدم حتا زحمت هیچ کاری رو به خودش نداده بغضم گرفته بود با خودم گفتم هرجور شده از اینجا میرم فرار میکنم آره فرار میکنم
هرچی داشتم و نداشتم رو جمع کردم و زدم بیرون و از اونجایی که جایی رو نداشتم برم رفتم توی پارک نشستم تا خوابم برد............

ویو ی دونگ وو


اعصابم خورد بود حساب دار چند سالم بهم خیانت کردو تمام اسلحه هامون رو فروخت رفتم پارک همیشگی داشتم سیگار میکشیدم که یک دختربچه ی میخوره ۷ ۸ ساله باشه دیدم رفتم سمتش خواب بود ولی وقتی دستم رو گذاشتم رو پیشونیش داغ بود سریع بغلش کردم و بردم خونه
پرش به خونه
دکتر چوی رو آوردم گفت که باید عمل بشه وضعیت قلب و نایش اصلا خوب نیست حال روحی خوبی هم نداره گفتم باشه کاری که لازمه رو انجام بده گفت هرکاری از دستم بر بیاد براش انجام میدم
پرش زمانی به بعد عمل ویوی لیا
بیدار شدم دیدم تو یک اتاقم با تم مشکی طلایی
پاشدم رفتم بیرون یک آقایی رو مبل نشسته بود
بهش گفتم ببخشید شما کی هستید اون آقاهه گفت کسی که تورو به اینجا آورده و قراره ازت یک زن قوی بسازه و از اینجا بود که من شدم ملکه ی مافیا ها