دست بردار از دل دوانه وقتی نستی

دست بردار از دل ديوانه ، وقتی نيستی
بر دلم آتش بزن ، اما نه وقتی نيستی

قصر رويای تو زيبا بود ؛ گفتم با دلم
می شوی آواره - صاحبخانه وقتی نيستی -

بی تو هر ساغر كه در دستم گرفتم زهر بود
بزم اندوه است اين ميخانه وقتی نيستی

اين كه شيرين نيست ، می سوزد دل فرهاد را
تا ابد تلخ است هر افسانه وقتی نيستی

دلخوش مهتاب بود اما خدا داند كه چيست
در سكوت كهنه ی ويرانه وقتی نيستی ...

#احمد_پروین
دیدگاه ها (۱)

چرا برای تو این حرف ساده روشن نیست ؟پُر است این چمدان از تو ...

درد دل‌هايم درونم در اسارت مانده‌اندبا سكوتم ، حرفهايم بی‌جس...

در سینه دلم گم‌ شده تهمت به که بندمغیر تو کسی راه در این خا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط