سخن عشق تو بی آن که برآید به زبانم
سخن عشق تو بی آن که برآید به زبانم
رنگ رخساره خبر میدهد از راز نهانم
گاه گویم که بنالم ز پریشانی حالم
بازگویم که عیانست چه حاجت به بیانم
من در اندیشه آنم که روان بر تو فشانم
نه در اندیشه که خود را ز کمندت برهانم
گر تو شیرین زمانی نظری باز به من کن
که به دیوانگی از عشق تو فرهاد زمانم
رنگ رخساره خبر میدهد از راز نهانم
گاه گویم که بنالم ز پریشانی حالم
بازگویم که عیانست چه حاجت به بیانم
من در اندیشه آنم که روان بر تو فشانم
نه در اندیشه که خود را ز کمندت برهانم
گر تو شیرین زمانی نظری باز به من کن
که به دیوانگی از عشق تو فرهاد زمانم
۲.۵k
۳۱ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.