NH
NH
تمــام سهم من از شعـــر گفتن را غـــزل کرده
کسی که چشم هایش پای در کفش اجل کرده
همیشه شعــرهایم شک برانگیزند، انگاری
همین ابیات من را شهره ی اهل محل کرده
ترنجی نیست اما یوسفی خون کرده این دل را
شنیدم قصه ی مارا ، کسی ضرب المثل کرده
شنیدن کـی بود مانند دیدن؛ هــان؟! ولی گفتند
خدا چشم تو را جامی پر از "شیر" و "عسل" کرده
نسیمـی آمد و آورد تک بیتی ز شعرت را
همان بیت ات که دل را ارگ بر روی گسل کرده
دلم را برد بانویی، چه بانویی، همانی که
تمام سهم من از شعر گفتن را غزل کرده
تمــام سهم من از شعـــر گفتن را غـــزل کرده
کسی که چشم هایش پای در کفش اجل کرده
همیشه شعــرهایم شک برانگیزند، انگاری
همین ابیات من را شهره ی اهل محل کرده
ترنجی نیست اما یوسفی خون کرده این دل را
شنیدم قصه ی مارا ، کسی ضرب المثل کرده
شنیدن کـی بود مانند دیدن؛ هــان؟! ولی گفتند
خدا چشم تو را جامی پر از "شیر" و "عسل" کرده
نسیمـی آمد و آورد تک بیتی ز شعرت را
همان بیت ات که دل را ارگ بر روی گسل کرده
دلم را برد بانویی، چه بانویی، همانی که
تمام سهم من از شعر گفتن را غزل کرده
۷۵۱
۲۳ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.