اتش سرد

اتش سرد
پارت۱
ا.ت ویو
سلام من کیم ا.ت هستم
من تنها زندگی میکنم امروز میخوام برم جنگل راستش خیلی جنگل و طبیعتو دوست دارم پس امروز میرم جنگل

یه لباس خوجمل پوشیدم(عکسشو میزارم)و راه افتادم
چند ساعت بعد^
داره شب میشه باید برگردم خونه
هی وایستا اون نواری که درست کردم کو(یه نوار که راهشو گم نکنه)
وای نه گم شدم
راوی:صدای زوزه گرگا از همه جا میشد شنید و ا.ت سردرگم بود و نمیدونست چیکار کنه پس به یه درخت تکیه داد و نشست
ا.ت :چشمام داشت سنگین میشد که یه سایه رو خودم حس کردم خیلی ترسیدم ولی اروم سرمو بالا اوردم که دیدم یه انسانه نفس راحتی کشیدم و......
ا.ت :وای اقا خیلی ممنون که اومدین میشه دستمو بگیرین که بلند شم
راوی :مرد دست خودش رو جلوی ا.ت دراز کرد ولی وقتی ا.ت خواست دستشو یگیره دید ناخونای بلندی داره با خودش گفت هرکسی میتونه ناخونای بلند داشته باشه ولی وقتی دستشو گرفت.........
ا.ت: وای چقدر دستتون سر..........ش...شم..شما چ...چشماتون.....
راوی:مرد چشاش قرمز بود و لبخند خبیثی داشت
....:بهتره هیچی نگی و دنبالم بیای(صدای بم)
ا.ت:خواستم فرار کنم که حس کردم رو هوا دارم حرکت میکنم که دیدم اون منو گرفته و با سرعت نور داره حرکت میکنه



اگه کم بود ببخشید 🥺چند دقیقه دیگه بعدی رو مینویسم🤗🤗
دیدگاه ها (۹)

لباس ا.تساری گایز خواب بودمالان پارک دو رو اپ میکنم

اتش سرد#پارت۲انچه گذشت:خواستم فرار کنم ولی اون منو گرفت و با...

وقتی تو امتحان تجدید میشی(طنز)نامجون:ساتور بدست میاد جلوت:من...

سوار ماشین شدیم رسیدیم که جونگکوک گفت جونگکوک: از کنارم جم ن...

مرگ بی پایان پارت ۳۱

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط